می گساردن. حالت و صفت می گسار. باده خواری. شرابخواری. باده گساری: ز می گساری مه پیکری که گویی هست بدیع صورت آن می گسار از آتش و آب. مسعودسعد. ، ساقیگری. آن که شراب به دور درآرد. و رجوع به می گسار شود
می گساردن. حالت و صفت می گسار. باده خواری. شرابخواری. باده گساری: ز می گساری مه پیکری که گویی هست بدیع صورت آن می گسار از آتش و آب. مسعودسعد. ، ساقیگری. آن که شراب به دور درآرد. و رجوع به می گسار شود
دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 52هزارگزی جنوب غربی قم متصل به جادۀ قم به اصفهان. در جلگه ای بر کنار رود واقع و دارای 355 تن سکنه است. آبش از رود خانه قم و محصولش غلات، بادام، توت، قیسی و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. مزرعۀ باباچنار و چنارسوخته جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 52هزارگزی جنوب غربی قم متصل به جادۀ قم به اصفهان. در جلگه ای بر کنار رود واقع و دارای 355 تن سکنه است. آبش از رود خانه قم و محصولش غلات، بادام، توت، قیسی و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. مزرعۀ باباچنار و چنارسوخته جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)